کد مطلب:129809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

چند نکته
در اینجا چند نكته است كه باید درباره ی وقایع مجلس ابن زیاد و گف و گوی او با باقیمانده ی كاروان حسینی یادآور شد.

1 - شجاعت عالی اهل بیت (ع): این حقیقت در خلال پاسخهایی كه به ابن زیاد داده اند به طور كامل آشكار است. مثل این سخن حضرت زینب (س): خدای را سپاس كه ما را به پیامبرش، محمد (ص) گرامی داشت و ما را از پلیدی پاك كرد. فاسق رسوا و فاجر تكذیب می گردد و او كسی جز ما است، الحمدلله....

و در این سخن آن حضرت: «چیزی جز زیبایی ندیدم. اینان گروهی بودند كه خداوند قتل را بر ایشان مقدر ساخت و آنان به آرامگاههایشان رفتند. ای ابن زیاد، خداوند به زودی شما را با یكدیگر جمع خواهد كرد تا اقامه ی دعوی كنید، آنگاه ببین كه پیروزی در آن روز از آن كیست، ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند».

و در این سخن امام زین العابدین (ع): «آیا مرا تهدید به قتل می كنی؟ مگر نمی دانی كه قتل عادت همیشگی ما و شهادت كرامت ما است.»

و در سخن ام كلثوم: ای پسر زیاد، برای جدش پاسخی آماده كن كه فردا دشمن تو خواهد بود!

2 - اوج عرفان و فداكاری حضرت زینب (س): این حقیقت در پاسخ ایشان به ابن زیاد تجلی دارد آنجا كه فرمود: «چیزی جز زیبایی ندیدم»؛ و نگفت: «در كربلا چیزی جز زیبایی ندیدم. ایشان بر مطلق زیبایی تأكید فرمود! یعنی اینكه از روزی كه چشم باز كرده است، جز زیبایی چیزی ندیده است: در كربلا و پیش و پس از آن. این سخن به معنای نهایت شناخت و عرفان، رضا به قضای الهی و اطمینان به قدرت او و نهایت رضایت از خداوند تبارك و تعالی و شكر اوست؛ و این نیست مگر به خاطر بالاترین مرتبه ی دوستی خداوند.

فداكاری آن حضرت در انداختن خویش به كام مرگ آشكار است. او بارها برای دفاع از حجت خداوند و امام زمانش، خود را بر روی امام زین العابدین (ع) افكند و اصرار كرد كه باید پیش از او و همراه او كشته شود. آنجا كه فرمود: «به خدا سوگند، از او جدا


نمی شوم، اگر قصد كشتن او را داری، مرا نیز با او بكش». ابن زیاد ملعون از فداكاری آن حضرت متأثر شد و فكر كرد كه از اثر عاطفه خویشاوندی است و گفت: «شگفتا از خویشاوندی، به خدا سوگند گمان كردم كه دوست دارد او را همراهش بكشم!»

3 - قربانی خداوند و كشته ی او در كربلا دسته گل رسول خدا (ص)، بود. بنابراین، قاتل او، قاتل رسول خدا (ص) است، رسول خدا (ص) خود در قیامت دشمن او خواهد بود.

تجلی این معنا در سخن ام كلثوم است كه فرمود: «ای پسر زیاد، اگر چشم تو به قتل حسین (ع) روشن گشت، چشم جدش پیوسته به او روشن بود. او را می بوسید و لبانش را می مكید و او را بر دوش خود می نهاد. ای پسر زیاد برای جدش پاسخی آماده كن كه فردای قیامت او دشمن تو است! همان طور كه این معنا در اعتراض زید بن ارقم و انس بن مالك به ابن زیاد نیز به چشم می خورد.

4 - نابود سازی منطق جبرگرایی اموی: ابن زیاد تلاش داشت تا چنین منطقی را در مجلس خویش به مردم تحمیل كند و به زینب گفت: «رفتار خداوند را با اهل بیت خویش چگونه دیدی؟»؛ و به امام سجاد (ع) گفت: «مگر خداوند علی بن الحسین را نكشت» و یك بار دیگر در پاسخ آن حضرت گفت: «بلكه خداوند او را كشت!».

قصد امویها این بود كه برای مردم این توهم را پیش بیاورند كه هر ظلم، ستم و قتلی كه در دنیا رخ می دهد به خواست و اراده ی خداوند و در راستای تحقق خواست اوست.

از این رو هیچ كس حق ندارد كه به خواست خداوند اعتراض كند؛ زیرا این كار موجب كفر و بیرون رفتن از دایره ی اسلام و برهم زدن وحدت مسلمانان و پراكندگی آنان می شود. امویان و همه ستمگران به این طریق می خواهند راه قیام مردم برای از میان بردن ستم و سركشی را ببندند و به ستمگری و تجاوز ادامه دهند و فریادهای حق طلبانه و عدالت خواهانه را خاموش سازند!

اهل بیت (ع) برای مقابله ی با این منطق جبری، پیوسته در صدد نشر این عقیده ی حق بودند كه: ستم و فسادی كه از ظالمان و بیدادگران سر می زند، نمایانگر اراده ی خداوندی نیست، چرا كه - مطابق آنچه در قرآن كریم آمده است - خداوند خواهان ستم، فساد و كشتن جانهایی


كه محترم شمرده شده، نیست و ستمگران را دوست نمی دارد و هدایتشان نمی كند. بكله او با پرهیزكاران و پارسایان و نیكوكاران و با مصلحانی است كه در زمین برتری نمی جویند و تباهی نمی كنند.

خداوند متعال بندگان مؤمن، پارسا و اصلاحگر خویش را به امر به معروف و نهی از منكر و ایستادن در مقابل ستمگران دعوت كرده است. از آنان می خواهد كه در راه خدا با جان و مال خویش سودا كنند؛ و چون كشته شدند به حقیقت زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند. این سخن به معنای این نیست كه خداوند به طور قهری و جبر اراده ی قتلشان را كرده است. كسانی هم كه آنان را می كشند، مجری اراده ی خداوند نیستند، بلكه چنین ستمگران به خاطر قتل هر مظلومی در برابر خداوند مسؤولند.

حضرت زینب در پاسخ ادعای ابن زیاد مبنی بر اینكه آنچه برای اهل بیت وی پیش آمده كار خداوند است فرمود: خداوند برای این گروه مرگ را مقدر ساخت - یعنی اینان به فرمان شریعت بر ضد حكومت اموی قیام كردند، گرچه این قیام موجب شهادت آنان گردید و به آرامگاههای خویش رفتند ولی ای پسر زیاد، خداوند تو و آنان را یكجا گرد خواهد آورد - و تو در برابر قتل آنها مسؤول هستی - و با تو محاجه می كنند و دشمنی می ورزند. آنگاه ببین كه پیروزی در آن روز از آن كیست. ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند!

امام سجاد (ع) نیز به این ادعای جبرگرایانه پاسخ داد و فرمود: «من برادری به نام علی داشتم كه مردم او را كشتند».ابن زیاد بر ادعای خود پای فشرد و گفت: «بلكه خداوند او را كشت»؛ و حضرت با این آیه ی شریفه به او پاسخ داد: «هنگام مرگ خداوند جانها را می ستاند». یعنی اینكه هنگام مرگ، خواب و قتل، خداوند جانها را می گیرد ولی این نه به معنای آن است كه مهر قتل جبری بر آنها می زند. بلكه قاتل در نزد خداوند مسؤول است. این معنا در جای دیگری از سخنان امام (ع) نیز آشكار است، آنجا كه فرمود: او برادر من و از من بزرگ تر بود و شما او را كشتید. او حقی بر شما دارد كه در قیامت خواهد ستاند!

بدین ترتیب آن منطق جبرگرایانه ناكام گشت و رسوایی اش برای مردم در مجلس ابن زیاد به بركت آگاهی و شجاعت حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) آشكار است.


5 - سركشی و انتقام جویی از نشانه های دایم طاغوت است: این ویژگی در رفتار همه ی طاغوتها و در هر عصر و دوره ای قابل مشاهده است. تجلی این خصلت در مجلس ابن زیاد آنجا بود كه از جرأت و شجاعت امام سجاد (ع) به خشم آمد و در پاسخ وی گفت: «در پاسخ دادن به من جرأت به خرج دادی و هنوز هم همه ی آنچه را كه می خواهی در پاسخ من نگفته ای! ببرید و او را گردن بزنید!».

از دیگر رویدادهای مجلس ابن زیاد، قیام مردی از بكر بن وائل در برابر ابن زیاد بود. محقق قرشی به نقل از كتاب مرآة الزمان می نویسد: یكی از مردان بكر بن وائل به نام جابر كه در مجلس حضور داشت، برخاست و گفت: به خدا سوگند كه اگر ببینم ده تن از مسلمانان بر ضد تو قیام كرده اند، من نیز همراهشان قیام خواهم كرد. [1] .

واقعه ی دیگر، تحریك ابوبرزه ی اسلمی به وسیله ی ابن زیاد بود. خوارزمی به نقل از ابوعالیه ی براء [2] می نویسد: «چون حسین (ع) كشته شد، عبیدالله بن زیاد سرش را آورد؛ و آنگاه در پی ابوبرزه [3] فرستاد. عبیدالله به او گفت: وضعیت من با حسین، پسر فاطمه، را چگونه می بینی؟ گفت: خدا داناتر است و من در این باره چیزی نمی دانم! گفت: من درباره ی علم خودت از تو می پرسم! گفت: اگر نظر مرا می خواهی، این قدر می دانم كه از حسین (ع) جد او محمد (ص) و از تو، زیاد شفاعت می كند. گفت: بیرون شو، اگر به تو امان نداده بودم، گردنت را می زدم. چون به آستانه ی در رسید گفت: اگر روز و شب نزد من رفت و آمد نكنی گردنت را می زنم». [4] .


سبط ابن جوزی به نقل از شعبی می نویسد: قیس بن عباد [5] نزد ابن زیاد بود كه از وی پرسید: نظر تو درباره ی من و حسین چیست؟ و او گفت: روز قیامت جد و پدر و مادرش می آیند و از او شفاعت می كنند. جد و پدر و مادر تو نیز می آیند و از تو شفاعت می كنند ابن زیاد به خشم آمد و او را از مجلس بیرون كرد. [6] .


[1] حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 343، به نقل از مرآة الزمان في تواريخ الاعيان، ص 98.

[2] ابوعاليه: براء بصري، نام او زياد و به قولي كلثوم بود. او ثقه است و در شوال سال نود درگذشت. (ر. ك. تقريب التهذيب، ج 2، ص 443).

[3] ابوبرزه ي اسلمي: نام او نضلة بن عبيد است، خطيب بغدادي گويد: در مدينه سكونت گزيد و در فتح مكه با پيامبر «ص» شركت جست. آنگاه به مدينه بازگشت و در آنجا سكونت گزيد؛ و در جنگ نهروان، همراه علي بن ابي طالب شركت جست. (تاريخ بغداد، ج 1، ص 182). خليفه گويد: «او به خراسان رفت و پس از سال 64 درگذشت». تاريخ خليفه، ص 109؛ و ر. ك. سير اعلام النبلاء، ح 3، ص 43 و تقريب التهذيب، ح 2، ص 303.

[4] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 50 - 49، شماره 14، و ر. ك. الحدائق الوريه، ص 123.

[5] وي قيس بن عباد قيسي ضبعي، ابوعبدالله بصري، است. ابن سعد او را در شمار تابعان اهل بصره آورده و گفته است: او ثقه بود و حديث اندك دارد... او را حجاج كشت (ر. ك. تهذيب الكمال، ج 24، ص 64، الطبقات الكبري، ج 7، ص 131).

[6] تذكرة الخواص، ص 231، حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 353، به نقل از عيون الاخبار، ابن قتيبه، ج 2، ص 197، نيز ر. ك. و قيامت الاعيان، ج 5، ص 395.